زندگی دستخوش تغییرات زیادی میشه، روزی دوست پسر و عشق و بی خیالی روزگاریم کارو کارو کارو، روزاییم مثل این رورای ک میگذره تلاش برای نظم و پیشرفت فردی بگذریم

این روزا شاید بدون حضور بار اضافه داره خوب میگذره، حتی با وجود اینکه دستم مثل گذشته پر نیست. اما اصلا ناراضی نیستم، بجز دریک مورد اونم اینکه نمی دونم چرا من اینقدر لایه لایه ام! یعنی از شرک و پیاز و شرک پیازس و اینا لایه لایه ترم، پر از لایه های فراوون ک معمولا بهترین لایمو با انواع اقسام این لایه ها پوشوندم،. من شبیه درونی ترین لایه  خودمم ک متاسفانه یه سری لایه بگیا بهتر بگم پوسته دارم، ک سر سختانه از من درونم محافظت میکنن، من رفتار عجیبی دارم و ظاهر عجیب تری، هرچند بحران های عاطفی ک سال های اخیر داشتم قدرت خیلی زیادی برای دامن زدن یا حتی ساخت این لایه ها داشتن، راستش می دونین اون آخرین لایه من چطوریه؟، ذاتا آدم ریلکس بی خیال و بی نهایت مهربون و خوش بینیه و البته پر از عشق حتی خلاق و شاید یکمی از خودم با حال تر اما نمیدونم چرا این لایهرفته زیر زیر و قایم شده.

حتی یه لایه پر انرژی ام دارم ک اونو قایم کردم، این لایمم عاشق ماجراجویی، سفر و خطر و استخر و کوه نوردی و صخره و ایناس، والبته یک لایه کاملا عیان و مشخص هم دارم لایه ترکیبی از پاندا و کوالا ک مدام دوست داره بخوابه و یه لایه مستقل ک همه کاراشو خودش انجام میده و خیلی قوی، خیلی، خیلی خیلی. 

من لایه لایه ام خیلی 

یعنی بقیه آدمام لایه لایه ان؟ 


جدیدا یه حسی رو مخمه ک دلم میخواد هرچیز اضافیو پرت کنم دور، از آدما گرفته تا وسایل و عادت های اضافی زندگیم، به عبارتی یه درویش گونه خاصی مد نظرمه ک نگو و نپرس 

.حوصله هبچ آدمیو ندارم اصلا و ب هیچ وجه.

میدونی حس میکنم

خیلی چیزا بار اضافس و دوباره فیریکی زدم روی بار ولی راستش دلم میخواد دریا باشم راحت بگذرم و برم هز همه چی 

بی حیال رویا پردازیا 

مدام نیل شدیدی ب دور انداختن و کم کردن دارم از کم کردن وزنم گرفته تا وسایل و اطرافیان حواشی زندگی 

براشون لیستم دارم. 

اولیش دغدغه کاری و مجازیمه، محیط کارم دیگه محیط دوستانه ای برام نیست هرچند به این معنی نیست ک محیط دشمن ایه اما میخوام تا آخر دی ماه تو یه نوع روزه باشم و پرهسز کنم سرکار ب طور قطع دیگه نمیخوام وقتم دنبال حرف زدن باشه، غیبت نمی کنم و تاخیر هم نخواهم داشت،. ماشین نمیبرم و صبحا زودتر بیدار میشم و میرم سرکار

برم فکر کنم 


الان راستش دقیقا نمیدونم کجام و چیم ، شابد هنوز ساخته نشدم .

ولی در حال ساختم و فکر میکنم این ساختن برای هر انسانی تا ابدیت خودش وجود اره ! ما مثل ساختمان ها نیستم که از آجر و سنگ و آهن و هر چیز سخت دیگه ای ساخته شیم که تغییر نکنیم و و یا ساختمنمون تموم شه . راتش نمیدونم از چه جنسی هستیم دقیقا نمیدونم ب جز گوشت و خون قلب اما نمی دونم جنس زندگیمون چیه ک اینقدر نرم بالا پایین میشیم 

 


اعتراف درناکیه اگر بگم بین تمام سیاهی لشکر اطرافم و دوستان همکاران ریز و درشتی ک دارم ادمی نبود ک امروز حتی ثانیه ای منو از وضع فلاکت باری ک داشتم نجات بده 

و امروزم مثل تکرار مکررات غم هام و انفجار های مغزمو تو کوچه پس کوچه های فردوسی و بهار خالی کردم. 

راه رفتم و یاد حرف محسن افتادم ک میگفت یاد بگیر تنها زندگی کنی منم بعد از حرف اون دارم یاد میگیرم تنها زندگی کنم و روز به روز تنها تر میشم.

جمعه ی بدی بود همین

تصاویری جلو چشمام ساخته شد ک فکرنکنم هیچ وقت فراموش کنم

اما 

اما امروز بعد ازمدت ها با شبنم حرف زدم گفت تو بهترین دوستم بودی 

ودلم بهت زمانی ک مامانم مریض بود گرم بود، این برام کافی بود

پشت تلفتن خیلی حرف زدیم وخیلی دلتنگی کردیم 

 

من تنهام همین کافیه 

امروز فهمیدم! 


نمی دونم چرا اما امرزو از صبح حالم خوب بود ، عجیب غریب نیست فکر بودنش توی زندگیم داره منو از روزایی که نمی خواستم باشم دور میکنه ! اما چه فایده اتفاقای خوب فقط برای افتادنن ! برا لغزیدن مثل یه ماهی از دستامون یا سر خردنشون تو دریایی از خاطره هامون در اصل اون اتفاقا و روزای قشنگ انکار قرار بیفتم و دریایی بشن از خاطرتی برای بازی ذهنمون ! انگار که این فکر مزخرف فقط برای کند و کاو زنده اس نه برای چیز دیگه ای ! یکم فکر کردن و فعالیت موقع خودش خیلی کار عجیبی
چهار یا پنج روز از روزی که تصمیم به نوشتن نامه شماره �ی‌دانم چند داشتن میگذره و عملا نمی دانم چرا این مدت هیچی ننوشتم شاید اگر زودتر نوشته بودم کلمات قشنگ تری اینجا و دیده شده بودند اما الان تمام کلمات قشنگ اهنگ از ذهنم رفتند بگذریم از روزی که خوابیدن بغل تو تجربه کردم احساس می کنم چشم توی دنیای جدید و قشنگتری باز کردم انگار آدمی را دارم که شاد تولد دوباره بهش داده شده اما تو دنیای جدید قشنگ تری راستش دقیق نمی‌دانم این نامه برای تو برای ابراز احساسات خودم
خیلی دلم میخواست به جای کوفتی کلمه بهتری پیدا میکردم اما نبود. هر زندگی و هر آدمی لایف استایل خاصی داره که نصفش انتخاب خودشه نصفش تحمیل شده اس، اما الان من نمی دونم چرا زندگیم و خودم شبیه هیچ کدام از هم سن های خودم نیست! می دونم مقایسه کردن کار بدیه اما زندگیم شبیه هیچ ٢٢ ساله ای نیست کارای ک باهاش خوشحالم کاملا یک سری کارهای روزمره اس و با کارم و زندگی تخمیم خوشحالم! آخرین تفریح که رفتم به سختی یادم میاد.
کی فکرشو مي کرد تو بیست و سه سالگی کیف منو که باز کنی توش یه بسته سیگار پیدا کنی و خروار خروار اعصاب! زیر تختمو بگردی خواب پیدا کنی و من هر از گاهی سر کیف با بیست و پنج تا خواب نعشه بازی کنم و هیچ بلایی سرم نیاد! یا مثلا روی دست چپم جای تیغ ببینی! ا چه جالب بزرگ شدم :)
درست شبیه تارزان برگشتم به خونه ی عزیزم به طرز عجیبی کثیف و چر از چرکم ولی عجیب حالم خوبه ، با وجود که چندان مسافرتی نبود که خوش بگذره اما اصلا بد نگذشت، و عجیب تر اینکه سر حال سر حالم ، همه ی امو گذاشنم کنار نه خواب نه فلوکستین سعی می کنم بقیه عادتای بدمم کنار بگذارم مثل بد خوردن بد خوابیدن و خیلی چیزای دیگه . می دونین چرا عاشق خونم ؟ اینجا ماگ خودم رخت خواب خودم، دمای مورد علاقه خودم و فیلمای مورد علاقم کلی چپیز دیگه دارم اما برای ادمای مثل من
بیست چهار سالگیم مبارک ! خیلی راحت تر میتونی زندگی کنی اگر مطمئن باشی از خودت، از کارت، از دوستات ، از تصمیات. ! قدمات رو محکم تر بر میداری اگر دلت به خودت گرم باشه ، پس اصلا شک نکن به خودت و قلبت و تصمیمات همیشه نباید شک داشته باشی به خودت این اشتباهه حالا که بزرگ شدی و لین قدر خوب بزرگ شدی و این قدر قابل افتخاری پس محکم قدم هاتو بردار تا تا اون نفس راحت به دور از ترس تا اوت آزادی که می خوایو حس کنی یادت نره تو چقدر قوی ، مهم و قابل افتخاری مسیر پشت سرت

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

نوشته ها ی شخصی ما آرت سرای پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان تی تی دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. تکواندو استاد فردین توسعه گران خانواده برتر تم زیبایی زنو: هنر جامعه ادبیات